فهرست وبلاگ من

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

کنون و عیش ِمدام



بازهم داستان جابه جایی و آلاخون والاخون شدن از این به آن دیگری برزن و کوی... شناخته و نشناخته چون کوری بی عصا و بی همراه... دری را کوفتن و لحظه ای را ماندن برای ِتنفسی تا کورسی دیگر و ماراتونی دیگر!
ما را خیالی نیست... مدت هاست که دست ِبی جان ِبرادر بزرگتر می چرخد و قداره می گرداند!
بگذار بگرداند تا گردن ِما فاصله ای نیست... مو به مویی مانده است فاصله اش... اما اکنون را خوش است که من از او، از بی خواب کردن ِاو و کابوس نشاندن به جای ِنوشیدن از پستان های ِملائک برایش شری شده ام بی پایان و مدام... پس درود بر این عیش ِمدام...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

زندگی را باید بر آن رید...